نگارمنگارم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

negar maman

دختر گلم نگار

نگارم ، معبودم، عشقم ....                          چشمانت را برای زندگی می خواهم..... اسمت را برای دللخوشی می خوانم..... دلت را برای عاشقی می خواهم..... صدایت را برای شادابی می شنوم..... دستت را برای نوازش می خواهم..... پایت را برای همراهی می خواهم..... عطرت را برای مستی می بویم..... خیالت را برای پرواز می خواهم..... خودت را نیز برای پرسش.....     ...
20 ارديبهشت 1393

پدرم روزت مبارک

پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته‏ ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه‏ات، کودکی‏هایم را بدرقه می کند، تا فردا به معنای تو برسم. پدرم تو  تکیه گاهی هستی که بهشت زیر پایت نیست  اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کنی؛ پدر عزیزم کشتی زندگی را تو از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایم میرسانی“ پدرم من تورا می ستایم   عزیز تر از جانم با تمام کوچکی ام و با دستانی خالی اما سرشار از عشق می گویم روزت مبارک     ...
17 ارديبهشت 1393

دل نوشته های نگاربرای پدر

باتو... بی تو... با تو، باران بهاری‏ام را پایانی نیست و بی‏تو، پرنده‏ای آشیان گم‏کرده در جاده‏های پاییزم. تو که هستی، پنجره، با بال‏هایی گشوده از آفتاب، باغچه را مرور می‏کند. با تو، نفس‏های مادرانه، تیررس اضطراب و تشویش را مجال نمی‏دهند. آجر به آجر، ساخته می‏شوم؛ وقتی پناه دست‏های امنت، موسیقی مهربان عشق را به ترنم می‏آیند. بی‏تو، بن‏بستی می‏شوم در هزار توی رنج‏های خویش. بی‏تو، شکوه جهان، ویرانه‏ای است مسکوت و بی‏هیاهو. می‏ستایمت که رونق کوچه‏ های سردسیر وجودم هستی؛ آن‏چنان که آفتاب، رگ‏های سپید قطب را.     پدر! می&rl...
17 ارديبهشت 1393

پشت گرمی من

پشتم به تو گرم است. نمی‏دانم اگر تو نبودی، زبانم چطور می‏چرخید، صدایت نزنم! راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت می‏زنم؛ بابا! آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری. هر بار دستانم را می‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏کنی...                                    &n...
17 ارديبهشت 1393

پناهگاه امن خانه

شانه‏ هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را. دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود. در برابر توفان‏های بی‏رحم زندگی می‏ایستی؛ آن‏چنان‏که گویی هر روز از گفت‏وگوی کوهستان‏ها باز می‏آیی. لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند. تویی که صبوری‏ات، دل‏های ناامید را سپیده‏دم امیدواری است. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می‏آید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره‏های خانه را باران می‏پاشند. آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است. ...
17 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

دو حديث از حضرت علي (ع): العِلمُِ كنزٌ عظيمٌ لا يَفني: دانش گنجينه اي بزرگ و فناناپذير است كه نابودي ندارد. أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْيانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ: دانش سه قسم است: فقه براى دين، و پزشكى براى تن، و نحو براى زبان.                                         ...
17 ارديبهشت 1393

حضرت علی (ع)

  در دومين جمعه از ماه رجب، كه از ماههاى حرام است و احترام خاصى در ميان همه قبايل و طوائف داشت، ازدحام عجيبى در اطراف كعبه بود و سيل مردم از پير و جوان با احترام ويژه اى در اطراف خانه خدا در حال طواف بودند كه زنى حامله، با چهره اى شكسته، در گرداگرد خانه خدا بى تابانه مى گرديد و با انگشتان لرزانش به جامه كعبه آويخته بود و در حالى كه قطرات اشكش سيل آسا به صورتش مى ريخت، زير لب مى گفت: پروردگارا! من به تو ايمان آورده ام و به آنچه كتاب و پيامبر از سوى تو آمده ايمان دارم. پروردگارا! من به آيين جدم «ابراهيم خليل» كه بينانگذار اين خانه كهن است، ايمان دارم. پروردگارا! ترا سوگند مى دهم به حق بنيانگذار اين بيت، و به حق اين مولود...
17 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

خداوندا تقدیرم را زیبا بنویس : کمکم کن آنچه را که تو زود میخواهی من دیر نخواهم و آنچه را که تو دیر میخو اهی من زود نخواهم پرودگارابه من بیاموز دوست بدارم کسانی راکه دوستم ندارند عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند... به من بیاموز لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند... محبت کنم به کسانی که محبتی درحقم نکردند ...
16 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به negar maman می باشد